-
۱۰ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۱۴ ۰ نظر
رسیدیم روز دهم عید من هوز درگیر بنایی ام. نمیخواستم راجب کلاسم تو دانشگاه بنویسم ولی گفنم خوبه بمونه برا آینده که میدونم میخندم به این حالم اون موقع. همکلاسیای اسطوره ای دارم خدایی به جز سه چهارتاشون که رو اسمشون قسم میخورم بقیشون اصن بدرد نمییخورن. بهتر اینجوی بگم بچن ینی با بچه 4 ساله هیچ فرقی نمیکنن. فعلا یه چشمشو میگم تا بعد.
فرض کنین یه دختری که غیر دو سه تا رفیق و یه سری پسر .... کسی اصن آدم حسابش نمیکنه رفته پیش استاد گفته بچه ها نمیخوان آقای شاهوردی نماینده باشه و میخوان من نماینده باشم. واس دو نمره چنان زیراب منو زده که استاد منو از اتقش بیرون کرد.
این یکی از اسطوره های همکلاسیمه دیگه خودتون تا تهشو بخونین.
۱۴ مهدی شاهوردی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
درباره من
از دست به قلم بودن خوشم میاد. شروع میکنم به نوشتن خاطراتم که بمونه واس خودم.
آخرين عناوين
آرشيو
- شهریور ۱۳۹۹ (۱)
- مرداد ۱۳۹۹ (۱)
- فروردين ۱۳۹۹ (۲)
- بهمن ۱۳۹۸ (۱)